مسائل ذهنی من:

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واقعا دارم روز های سختی رو می گذرونم

 

مشکلات بنیادین مذهبی

 

اعتقاد دارم که خدا آخرش همه چی رو درست می کنه

اعتقاد دارم که خدا تو اوج ناامیدی به داد آدم میرسه

اعتقاد دارم که خدا صدای خفه شده آدم رو می شنوه

اعتقاد دارم که خدا داد آدم رو می گیره

اعتقاد دارم که خدا بهترین قاضی و داوره

اعتقاد دارم که خدا آه دل شکسته رو می شنوه

اعتقاد دارم که خدا بهتر از آدم می دونه که چی خوبه  

اعتقاد دارم که خدا ریشه ظلم و حق کشی رو خشک می کنه 

 

من کلا خیلی اعتقاد دارم که همشون هم قرص و محکم سرجاشونند

وهیچ عاملی تو دنیا نمی تونه اونها رو سست کنه 

 

فقط من دیگه به خدا اعتقاد ندارم 

  

 

متاسفانه...



یه وقتی فالم که خوب در میومد حالم خوب می شد


یه وقتی فال می گرفتم تا حالم خوب بشه


یه وقتی فالم به حالم ربطی نداشت


یه وقتی شده که دیگه فال نمی گیرم


یه وقتی هم میشه که دیگه حال ندارم



...




خنک آن قماربازی که بباخت هرچه بودش


بنــماند هیـــچــش الا هـوس قـمـار دیــگر






واقعیت های پیچیده

خوب می دونی  

 

خیلی چیزها تغییر کرد 

 

تا من بالاخره باورم رو به تغییر از دست دادم  

 

دعا


خدایا.

سخنرانی!

 

منطق فازی می گه

یک ماشین لباسشویی رو در نظر بگیر

ماشین لباسشویی که فقط نباید  

دگمه شستن و دگمه خاموش داشته باشه

چون چرا؟

چون ما شستن حسابی داریم  

ما شستن خوب داریم 

 ما شستن گربه شور داریم

ما حتی نوعی شستن داریم که باید به درد عمه شوینده بخوره

اینا همه با هم فرق دارند

نمیشه که همه رو به یک چشم شست

یک ماشین لباسشویی خوب باید حالیش باشه که 

 شستن یا نشستن مهم نیست

 چقدر شستن مهمه

 چطور شستن مهمه

 حتی جدیدا چرا شستن هم مهمه

 اصلا چرا شستن؟چرا نشستن نه؟

 اینا همه مهمه

...

عرضم به حضور انور با سعادتتون که

امروزه یکی از دستاوردهای عظیم بشریت 

 که بهش نائل آمده است اینه که

 به ماشین لباسشوییش چیزی رو فهمونده  

که شعور خودش بهش نمی رسه! 

 

 

 

راستی لازم به ذکره که منطق فازی یک مبحث خفن در شاخه هوش مصنوعی می باشد

 که دست برقضا ایده اش اولین بار  

از سوی پروفسورلطفی زاده مطرح گشته می باشد.

این منطق درست نقطه مقابل منطق صفرویکه  

که می گه خیلی مسائل هستند  

که می تونند صرفا با بله یا خیر حل نشند.

این ایده کلا در خیلی جاها کاربرد خفنی داره

 به خصوص در ماشین لباس شویی !

 

 

 

 

باران تیرگاهی


چقدر طعنه

چقدر متلک

چقدر نیش و کنایه

چقدر غرغر

خسته بود ... خسته...


از آدم های بداخلاق

از صورت های کلافه

از بوی عرق و خشم و بی حوصلگی...


هیچ کس دوستش نداشت

حتی بچه ها هم اونو به خاطر خودش دوست نداشتند

تنها بود...


فایده نداشت...دیگه باید تغییر می کرد

یواشکی ابر رو کش رفت از یه طبقه پایین تر

خوشحال بود...

فکر می کرد حالا اونم میره تو شعرها و قصه های رمانتیک

فکر می کرد حالا اونم خواستنی میشه



بی خبر از اینکه

این عاشق نبودن ربطی به بارون نداشت...




کاشکار

باغبان خوبی نیستم

ولی نشستم کاش می کارم

کاش های رنگی 

بنفش و صورتی ...سفید و سرمه ای...آبی کمرنگ وطلایی... 

قرمز و مشکی...سبز وقهوه ای ، این یکی شاید درخته... 

  

یک کاش باشه برای اون سال

یک کاش باشه برای اون روز

یک کاش باشه برای اون لحظه

یک کاش باشه برای اون آدم

یک کاش باشه برای هر چیزی که شد

یک کاش باشه برای هر چیزی که نشد

یک کاش باشه برای همه چی حتی اونهایی که خوب بودند...

قشنگترین کاش خوشبوترین و خوشرنگترین کاش هم باشه برای خودم

اون وسط ها می کارمش 

 اما نه جوری که نشه بوش کرد وقتی از کنارش با عجله رد می شم... 

 

کاش می کارم ...یک عالمه و ذکر هم می گم برای تبرکش... 

برای بیشتر شدنش شاید 

دل و دستم بوی کاش گرفته

زندگیم رو به کاش کاشتم...  

 

باغچه ام اما

 هنوز بوی حسرت میده ... حسرت تازه نم خورده

گل آرزو که  پژمرده است...  

 

 

باغبان خوبی نیستم انگار

باغبان خوبی بودم کاش...

ای صاحب فال...



خودت بدان و گیر بیخود به من نده