اما من می گم زنده باد سیاه و سفید!

چیزهایی هست که به شدت انکار می کنیم

و چیزهایی هست که به شدت باهاش موافقیم

چیزهایی هست که به شدت ازشون متنفریم

و چیزهایی هست که به شدت دوست داریم

چیزهایی هست که به شدت منکر می شیم

و چیزهایی هست که به شدت بهش اعتقاد داریم

چیزهایی هستند که هرگزاند

و چیزهایی هستند که همیشه اند


اما من دوستشون دارم

من همه این اصلا ها و حتما ها رو دوست دارم

همه این مطلق ها

همه این چیزهایی که فقط یک چیزند

همه این چیزهایی که تکلیفت رو معلوم می کنند


اون چیزی که دوست ندارم ازش خسته ام و داغونم می کنه

چیزهایی اند که به هیچ شدتی نیستند

اما به شدت هستند

همین چیزهای یه ذره از هر چیزی

همین چیزهای چند بعدی

همین بستگی داره ها

همین گذر زمان معلوم می کنه ها

همین امکان هزار زاویه دید و تحلیل ها

همین نه خوب نه بدها

همین هم خوب هم بدها

همین اما و اگر و شاید ها

همین چیزهای خاکستری

همین چیزی که زندگیه دیگه...

 

دیرعقدگی

اینجا مترو،

دیرمان شده

هردویمان

در جهت عکس هم می رویم و فرقی هم که نمی کند

من سوار قطاری می شوم که او را تازه پیاده کرده

اما یک چیزی بینمان پیش آمده،

گنگ است ولی عقده صدایش می کنند...


دیرمان شده

هلمان میدهند

هلشان میدهیم

به هم می خوریم

نه ...

نه او از عمد خورد به من

این چیزها را خوب می فهمم

به کسری از یک لحظه هم نکشید

از کنار هم که می گذریم

او می خواهد که ارضا شود

سعی می کند

و دیگر هیچ...


دیرمان شده

دیگر واقعا دیرمان شده

هرکدام عقده های تازه مان را برمیداریم

و هم چنان نمی دانیم چه می شود...