قورباغه ام را قورت نمی دهم
زشت و لزج و نافرم است
نه صدای خوبی نه روی خوشی نه حتی خوش خوراک است
و هرگز هم نفهمیدم که چرا هست و مثلا نبود چه می شد
قورباغه ام را نگه داشتم
همدم بدی هم نیست
گاهی سری ، صدایی ، قوری...
حالا که بین این همه تنهایی گیر کرده ام
انگار که سالهاست عاشق شدم
تمام آهنگ های غمگین و ملایم را گوش می دهم
تمام آهنگ های گریه دار
چای و نسکافه و شکلات هم هست
و بخاری
و گرما
...
هرچند
کنار پنجره ای که رد اشک روی صورت نداشته اش جاری است
عجب فحش رکیکی است
این خیس نبودنم