گزارش یک بازی

حاصل معاشقه دیرهنگامم با او چندین زخم و جراحت بر بدنم بود

و پیش از آن هم مقدار زیادی ترس و تردید

با این حال ناگهان و بی مقدمه خواستمش

تمایل بی اختیاری بود که تمام وجودم را گرفت

شاید به این دلیل این شهوت به سرانجام رسید

که قرار نبود بعدش اتفاق خاصی بیافتد

حداقل من دیگر توقعی نداشتم


در تمام این سالهای متارکه شنیده بودم که خیلی تغییر کرده

اما روبروی من دوباره مثل آن روزها ساده و معمولی شد

این بار دیگر قبول کرده بود که من بیشتر از معمولی نیستم

و من هم قبول کرده بودم که او صبر و حوصله ام را می طلبد

و حتی زخمی شدنم را...و اینکه نباید عجول باشم

این دوری هردومان را افتاده تر کرده بود

والبته محافظه کارتر


اولین لحظه ای که لمسش کردم هنوز هم باورم نمی شد قرار است یکی شویم...

و من در آغوش او چشمانم را ببندم موهایم را به باد بسپرم و ...

.

.

.

.

می دانم که تک تک شما در کودکی این معاشقه را با دوچرخه اتان کردید!

مال من هم هرچند که خیلی دیر اما بسیار شیرین بود...


نظرات 25 + ارسال نظر
ایمان یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://istgaah.bloghaa.com

اومدم بنویسم چجوری به باد سپردی که جمله ی آخرت رو خوندم:)فکر کردم معشوق لای موهات فوت می کرده:))


خوشت اومد تشویش اذهان عمومی کردم!

راستی فوت هم که نباشه می تونیم پنکه بذاریم بسان فیلم هندی!

معلم روستا یکشنبه 3 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://villageteacher.persianblog.ir

سلام
خواهش یا همان هوس دوچرخه در من سالهای درازی ماند.پدرم کارمند ساده بود و صادق به همین دلیل حقوقش فقط کفاف امورات عادی را می کرد .وقتی کلاس چهارم ابتدایی بودم پدرم برایم یک دوچرخه دسته دو خرید که وقتی دیدمش گریه کردم،او هم گریه کرد و....
درپناه حق

قصه شما ملودرام بود
من هم بیست سال تمام حسرت کشیدم تا به وصالش رسیدم

نادی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ http://ashkemah.blogsky.com


به به این پست باب زبان ذهن های منخرف بود

ولی جدا از شوخی عاشق دوچرخه بودم و هستم. از همون بچگی حاضر بودم عروسک بازی و تماشای کارتن را بزارم کنار و برم دوچرخه سواری. یک بارم گم شدم. اینقد که تو کوچه پس کوچه ها چرخ زدم. همیشه خدا هم مامانم می گفت یا همین نزدیک خونه دوچرخه سواری کن یا روسری سر کن اگه دور میشی.
ولی کو گوش شنوا. تازه می خواستم یاد بگیرم چجوری بدون اینکه دستم رو فرمون باشه رکاب بزنم و نیفتم و بالاخره موفق هم شدم. یه روز یه نفر داشت بهم نگاه می کرد و بهم نزدیک می شد منم رو چرخ بودم و داشت روسریم می افتاد. دودستی بردم روسریمو درست کنم

خوشششششششششششششش به حالت

می دونی بیست سال تموم بود امثال شماها حکم هووی منو داشتید؟

فانی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://oldmidwife.persianblog.ir

دوجرخه!
بچه که بودم رابطه مون بهتر بود.ترس های من کلن کمرنگ تر بودن انگار.
با دوچرخه تا پای مرگ هم رفتم من.

خوب تو تو عشق فنا شدی...
اصلا ژولیت که می گند تویی

پیانیست دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

ای منحرف سازنده اذهان خصوصی. میدمت دست پلیس. همونجا وایسا. پلیس ساایبری در به در دنبالته.

من دوچرخه میخوام.


زرشک
هم خودت تمایل به کارهای خلاف شئونات اسلامی داری هم منو لو میدی؟
موضعت رو مشخص کن

کچلک دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ب.ظ

زیبا نوشتی.لذتی بردم فراوان!

شما لطف داری
از شما چه پنهان ما هم لذتی بردیم فراوان

فانی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://oldmidwife.persianblog.ir

راست می گی!ژولیت که می گنده منم!

دیگه نشنوم به خودت توهین کنیا
میدم گربه ببردت

مترجم دردها دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://fenap.blogsky.com

دختر تو واقعا خوب اسکول کردی ما را !
خداییش قشنگ بود
این غیر منتظره بودنش که دیگر حرف نداشت
داری نثر خودت را ژیدا می کنی .

قربان شما
حالا خوبه من به تو از قبل گفته بودم

فانی دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ http://oldmidwife.persianblog.ir

چه جالبببببببببببببب!
من و آقای مترجم همزمان با هم کامنت گذوشتیم!!!

تله پاتی دارین بابا

پرشکوه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ق.ظ http://parshkooh.persianblog.ir/

کم دوچرخه سواری یلد نیستن یک بار کلاس دوم با دوچرخه نصادف کردم هوس این معاشقه در ذهنم پاک شد.

حالا یه بار دیگه بهش فرصت بده
بذار این قصه عاشقانه هپی اند داشته باشه!

نادی چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:04 ق.ظ http://ashkemah.blogsky.com

بیا باهات کل کل کنم

عمرا
گیساتو می کنم

نازنین چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ق.ظ http://www.chert-pert.blogsky.com/

سلام
جالب بود
واقعا نمیدونم چی میشه گفت

به من؟
به دوچرخه؟
یا به کی؟

ترمه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:57 ق.ظ http://mahobor.persianblog.ir

خیلی بدجنسی
منو بگو چی فکر می کردم چی شد

همیشه نباید زود قضاوت کرد

میله بدون پرچم چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:07 ب.ظ http://hosseinkarlos.blogsky.com

سلام
خنده داره! من در کودکی از معاشقه با اونی که از آن خودم باشد محروم بودم و با متعلقات دیگران مشغول بودم!! از این زاویه به دوچرخه و دوران کودکی نگاه نکرده بودم!!!

ای بابا
بحث ناموسی شد
من که سکوت اختیار می کنم
شما می دونین و صاحب متعلقات!
در ضمن از این زاویه نگاه کنید خیلی باحاله!

فاطمه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

آخرو عاقبت معاشقه من با دوچرخه ام از دست دادن دو دندان جلو بود ... فکر کن!!!!! یه دختر 17 ساله چنان با دوچرخه زمین خوردم که نزدیک 10 متر روی آسفالت لیز خوردم و ...تق ..تق .. دو تادندون پرید ....

تا مدتها از نگاه کردن به دوچرخه هم می ترسیدم ... خلاصه معاشقه ما از اوناش بود ... نمی گم از کدوماش خودت حدس بزن

حدس زدم
خوب تو راه و چاه رو بلد نبودی

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ

منظور الیته دوچرخه های دوستان بود که سخاوتمندانه به من نیز عرضه می شد! (توضیح اضافی است اما گویا جمله قبلی ایهام داشت )

بابا افتاده ده هزارتومنیم

فاطمه پنج‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:29 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

جناب میله دوستان همه هر دو جورش رو گرفته اند .. مطمئن باشید ...

بله خوب

الف جمعه 8 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:35 ق.ظ http://daryaftt.blogfa.com

من دوبار خواستم با دو چرخه حسن پسر همسایه معاشقه کنم. بار اول بعد از چند متر من را خواباند توی جوب سر کوچه. یکبار هم صبح اول وقت یک جمعه که خواب ملت و خلوت خیابان جسارت داد تند تند پا بزنم و البته فرمانش به تندی رکابش نپیچید و من با دو چرخه و یک سطل آش رفتم توی یک پیکان زبان بسته ای که پارک بود. دیگر هم...! خب استعداد نداشتم نخند لطفا!

نه به خدا اصلا نمی خندم
هیچ کس به جز من عمق این تراژدی رو درک نمی کنه
می گم حالا الان کارتون به کجا کشید؟
باهم مصالحه کردین؟

یلدا نگار جمعه 8 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ب.ظ http://yaldanegar.persianblog.ir/

چه بامزه گفتی

یک ماما با چکمه های سفید جمعه 8 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ب.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

همین دیگه ما شانس بیاریم با دوچرخمون معاشقه کنیم وگرنه الان که قد دراز کردیم دیگه کسی اجازه نمیده باهاش باشیم درست همون زمانی که بیشتراز هر وقت دیگه بهش احتیاج داریم!!!! غیرازاینه؟!
از دورچرخه هم شانس نیاوردیم

نه تنها غیر ازاین نیست
بلکه کاملا هم همین است
ولی غیر آن معاشقه با دوچرخه خیلی هم باحال است
بله

نازنین شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:09 ق.ظ http://www.chert-pert.blogsky.com/

سلام عزیز دل ...کجایی ...کلا نیستی یا با ما قهر کردی آیا؟

سلام عزیزم
ما که هستیم
شما کم پیدایی

میله بدون پرچم شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام
مال شما که افتاده بود... من برای ثبت در تاریخ گفتم

آها پس از اون لحاظ بلا مانع می باشد

آدمک شنبه 9 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ http://www.nightthoughts.persianblog.ir

سر کار می ذاری؟

دوچرخه ام رو با برادرم که دو سال از من کوچکتر بود شریک بودم. یادمه یه بار دستش رو گاز گرفتم تا از دوچرخه بیاد پایین. به مکافات این عمل شنیع که انجام داده بودم یه سیلی خوردم که تا چند روز وقتی دوچرخه ام رو می دیدم پشتم رو بهش می کردم.

چه خشن
مال شما ژانر اکشن - عشقی بوده!

منیره دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir/

آیییی گفتی من هنوز آرزوی موتورش را دارم و بسیار دل و ایمانم میلرزد وقتی بهش فکر میکنم . میدونی ادم قانع نیست که دیگه اینجا دوچرخه ما رو ارضا نمیکنه

موتور که عمرا سوار نشدم
ولی خدایی دوچرخه یک حال دیگه نداره؟؟؟

عشق هم عشق های قدیم

منیره دوشنبه 11 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://rishi.persianblog.ir/

سلام عرض نشد با اینکه اول بار است خدمت رسیدیم . از لینکی که نادی داده بود خدمت رسیدم

سلام .

سلام و خدمت جفتش از ماست عزیز دل
نادی خودش گله دوستاش هم به هکذا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد