افکار بی مورد

می گم

می خندم

ناراحت می شم

خوشحال می شم

نا امید می شم

امیدوار می شم

خوب می شم

بد می شم

خلاصه می گذرونم یک جوری...


جای دوراز دسترسی از قلبم اما هنوز تو آتیش می سوزه

می سوزه و خاکستر نمیشه

مقاومت می کنه اما نمی دونم تا کی

افکار بی موردی داره

هنوز فکر می کنه زندگی چیزی بیشتر از این بود



نظرات 18 + ارسال نظر
آدمک چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:14 ق.ظ http://www.nightthoughts.persianblog.ir

موردی نداره. بعضی چیزا (خاطرات شاید) بوی تند و تیزی دارن که بدجوری مشام رو آزار می دن اما توی قلب مون نگه شون می داریم. دور ریختن شون آسون نیست اما غیر ممکن هم نیست ولی ما اکثر اوقات ترجیح می دیم دورشون نریزیم تا هر از چندگاهی یک بار بوی تندش مشام مون رو آزار بده و خیلی چیزها رو به یادمون بیاره.

ظاهرا مال من برعکس شده
هرازگاهی دست و پا میزنم تا یادم بیاد الانی هم هست!

پرشکوه چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:24 ب.ظ http://parshkooh.persianblog.ir/

زندگی مجموعه ای از تناضات است پس زیاد خودت را اذیت نکن.

من خودمو اذیت نمی کنم مجموعه ای از تناقضات اذیتم می کنه

فاطمه چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

خیلی باحالی

برای من اون گوشه قلبم اصلاً خاکستر نمیشه

آتیشش دائمیه

این آتیش همون متغیر مستقلیه که بودن من شده تابع

y=f(x)*a ... (ضریبa ضریب ثابته)

عزیزم من تو کف این کامنت موندم
بابا ما به ضرب نذرونیاز و امداد غیبی ریاضیامونو پاس کردیم
ولی اصولا فرمایش شما متین!

عارف چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:44 ب.ظ http://chert-pert.blogsky.com

و حتماً چیز بیشتر از اینه . . .

شاید باید سوخت تا از نو متولد شد

خوبی؟
اولا نازنین نبودی؟

mercury چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:41 ب.ظ

درود

اگه کسی رو پیدا کردین که « جای دور از دسترسی

از قلبش نمیسوزه » ، حتما سلام منو بهش برسونین .

خیلی هاااااااااااااااا
یکیش چی توز
بد می گم بگین بد می گی!

فاطمه چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:56 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

با mercury موافقم

منم با خودم موافقم

محمدرضا چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ب.ظ http://www.hazion.blogfa.com

با فاطمه موافقم[گل]

عمرا اگه موضعم رو تغییر بدم

یک ماما با چکمه های سفید جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:42 ق.ظ http://newmidwife.blogsky.com/

شعله این آتیش هیچ وقت خاموش نمیشه و هیچی هم نمیتونه سردش کنه....جای این جور زخم های حاصل از سوختگی ماندگاران
.....................................
فعلاباید بگذرونی...صبرکنی...تحمل کنی و در آخر به معجزه هم ایمان بیاریاینکه شاید یه روزی یه جایی یه چیزی...
..............
حستو درک میکنم

من فکر می کنم معجزه اصلی همین آتیشه که بعد از این همه وقت امیدشو از دست نداده و خاموش نشده

غزاله جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ http://blueeskygirl.blogsky.com

سلام

چطوری؟

خبری ازت نیست

خوبی؟

وب جدیدمو دیدی

سلام عزیزم
این چند روزه که مریض بودم
ولی الان میام

آذرخش شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ http://www.asarakhsh.persianblog.ir

میگم .. میخندم .. میگریم...حتی میسوزم .. پس هستم

اینم یه حرفیه!

آدمک یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:34 ق.ظ http://www.nightthoughts.persianblog.ir

پس بهت پیشنهاد می کنم برگردی و ببینی پای رفتنت کجا گیر کرده؟؟؟

کجا توی گذشته ها موندی. به حال بیا. به بهترین زمانی که من می شناسم.

خوش به حالت
انگشت کوچیکه مارو هم بگیر بیار توی حال

یک انسان یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ب.ظ http://1ensaan.iblogger.org

زندگی چیزی بیشتر از این «هست»...

و درک این خیلی سخت هست...

فاطمه یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ب.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

یلدا .. یلدا ... یلدا

جانم؟

فاطمه دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ق.ظ http://30youngwoman.blogsky.com

فقط می خواستم صدات کنم و تو جوابمو بدی .. همین

هی وای من

پیانیست دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ق.ظ http://baharakmv2.blogsky.com

دلایل من برای سوختن مواضع نزدیک و دور قلبم هر روز رفرش میشه. این از من.

از ما هم به هکذا!

آدمک دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ق.ظ http://www.nightthoughts.persianblog.ir

بعضی کارها رو باید به تنهایی انجام داد مخصوصاْ به حال اومدن رو.

آره دوستم من افغانی هستم البته به دلیل اینکه سال های زیادی رو توی ایران بودم (تقریباْ ۲۲ سال و دقیقاْ ۲۱ سال و هفت ماه) فارسی ایرانی رو خوب صحبت می کنم و احساس نزدیکی بیشتری با فرهنگ ایرانی دارم.

سال ۱۳۸۳ به افغانستان (جایی که قبلاْ هرگز ندیده بودم) برگشتیم و از اون موقع تا به حال همینجا سکنی گزیدیم فعلاْ به عنوان مترجم با یه شرکت انگلیسی که یه پروژه استرالیایی رو اجرا می کنه کار می کنم و دانشجوی سال اول مدیریت بازرگانی هستم.

دیگه چی بگم؟

راستی هر چی این کامنت دونی ات رو بالا و پایین کردم نتونستم تیک نظر خصوصی رو پیدا کنم

آقارو...
ما مدیر وبلاگمان می باشیم و نمی دونیم نظر خصوصیش کجاشه!
اونوقت شما توقع داری با بالاپایین کردن کامنت دونی پی به اسرار ما ببری!

نازنین دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.chert-pert.blogsky.com/

سلام
وبلاگمون دو تا نویسنده داره
یکی عارف
یکی من ...


واقعا زندگی چیز خاصی نیست ک بخوای بهش فکر کنی ... هر چی بیشتر فکر کنی بیشتر اعصابت میریزه به هم .. والا!

...آره واللله

فیتزکارالدو جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://mohammadtabarsa.persianblog.ir

بیخیال این تناقضات. فقط وقت میگیره و انرژی و هدر میده. الان میگی نمیشه. نمیتونم. ولی چند سال دیگه میتونی و به خودت میگی کاش زودتر بیخیال میشدم و میشد که بشم

چقدر تلخ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد